همای رحمــت

درس‌هایی برای زندگی از سیره و فرمایشات امیرالمومنین علی(ع)

همای رحمــت

درس‌هایی برای زندگی از سیره و فرمایشات امیرالمومنین علی(ع)

به غربت امام علی(ع)

مانند تو غریب، زمین و زمان نداشت

انبوه دردهای تو را آسمان نداشت

افسوس با تمام بزرگی، زمین ما

جایی برای ماندن تو در میان نداشت

پیش از تو روزگار، کریمی ندیده بود

بعد از تو سفره‌ی فقرا آب و نان نداشت

محراب مانده بود در آن صبح فتنه خیز

می‌خواست نعره سر دهد امّا توان نداشت

بعد از شهادت تو سخاوت به خاک رفت

دستان مهربان تو را آسمان نداشت

پیش از تو ای بهانه‌ی هر آفرینشی

هستی هنوز هستی خود را گمان نداشت

آری عدالتی که بنا ریخت در جهان

جز کینه از برای علی(ع) ارمغان نداشت

گاهی کنار نخل زمانی کنار چاه

شب‌های سوگ فاطمه(س) چشمت امان نداشت

یا مرتضی، پس از تو جهان تیره روز شد

زیرا بدون تو پدری مهربان نداشت

من خاک را قدم زدم و هیچ جا دلم

جز سایه سار مهر علی سایبان نداشت

شرمنده‌ام، ببخش اگر در رسای تو

شعر خروش، قدرت شرح و بیان نداشت

شاعر: عباس شاه‌زیدی(خروش)

تسلیت شهادت مولا علی(ع)

هنوز می‌شنوم هق هق صدایت را

صدای آن نفس درد آشنایت را

نبرده‌اند ز خاطر، نه آسمان، نه زمین

هنوز بغض نفس‌گیر ناله‌هایت را

هنوز هم شب و ماه و ستاره می‌گردند

به کوچه کوچه‌ی تاریخ، ردّ پایت را

هنوز هم سحر و نخل و چاه، دلتنگ‌اند

شمیم عطر دل‌انگیز ربّنایت را

شنیده‌اند در انبوه بی‌خیالی‌ها

تمام چفت در خانه‌ها صدایت را

کدام کوچه در این شهر خواب ماند و ندید

به دوش خسته‌ی تو کیسه‌ی غذایت را

تو کیستی که ندیده‌ست هیچ مخلوقی

نه ابتدایت را و نه انتهایت را

تو ناشناس‌ترین آیه‌ای که دست خدا

فراتر از ابدیت نهاد پایت را

تو آن نماز پذیرفته‌ای به درگه دوست

که ناامید نکردی ز خود گدایت را

کدام قلّه‌ی سرکش به سجده سر ننهاد

شکوه جذبه‌‌ی پیچیده در ردایت را

در این غروب مه آلود بی‌خدایی و کفر

بپاش بر تن سرد زمین، دعایت را

بیا کمیل بخوان تا دمی دهم پرواز

کبوتر دل سرگشته در هوایت را

در این همیشه که پابند توست هستی من

به عالمی ندهم عشق بی‌فنایت را

چه قدر واژه که آوردم و ندانستم

زبان ندارم از این بیشتر ثنایت را

شاعر: عباس شاه‌زیدی(خروش)