همای رحمــت

درس‌هایی برای زندگی از سیره و فرمایشات امیرالمومنین علی(ع)

همای رحمــت

درس‌هایی برای زندگی از سیره و فرمایشات امیرالمومنین علی(ع)

شب قدر

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ (1)

وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ (2)

لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ (3)

تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمْرٍ (4)

سَلَامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ (5)

ما «آن» را فرود آوردیم در شب قدر. و چه می‌دانی که شب قدر چیست؟ شب قدر از هزار ماه برتر است. فرشتگان و آن روح در این شب فرود می‌آیند به اذن خداوندشان از هر سو. سلام بر این شب تا آنگاه که چشمه خورشید ناگهان می‌شکافد!

و تاریخ قبرستانی است طولانی و تاریک، ساکت و غمناک، قرن‌ها از پس قرن‌ها همه تهی و همه سرد، مرگبار و سیاه، و نسل‌ها در پی نسل‌ها، همه تکرارى و همه تقلیدى، و زندگی‌ها، اندیشه‌ها و آرمان‌ها همه سنتی و موروثی، فرهنگ و تمدن و هنر و ایمان همه مرده ریگ!

ناگاه در ظلمت افسرده و راکد شبی از این شب‌هاى پیوسته، آشوبى، لرزه‌اى، تکان و تپشی که همه چیز را بر می‌شورد و همه خواب‌ها را برمی‌آشوبد و نیمه سقف‌ها را فرو می‌ریزد. انقلابی در عمق جان‌ها و جوششی در قلب وجدان‌های رام و آرام، درد و رنج و حیات و حرکت و وحشت و تلاش و درگیری و جهد و جهاد عشق و عصیان و ویرانگری و آرمان و تعهد، ایمان و ایثار! نشانه‌هایی از یک «تولد بزرگ»، شبی آبستن یک مسیح، اسارتی زاینده یک نجات! همه جا، ناگهان «حیات و حرکت»، آغاز یک زندگی دیگر، پیداست که فرشتگان خدا همراه آن «روح» در این شب به زمین، به سرزمین، به این قبرستان تیره و تباه که در آن انسان‌ها، همه اسکلت شده‌اند، فرود آمده‌اند.

این شب قدر است.

شب سرنوشت، شب ارزش، شب تقدیر یک انسان نو، آغاز فردایی که تاریخی نو را بنیاد می‌کند. این شب از هزار ماه برتر است، شب مشعرى است که صبح عید قربان را در پی دارد و سنگباران پرشکوه آن سه پایگاه ابلیسی را! شب سیاهی که در کنار دروازه منى است، سرزمین عشق و ایثار و قربانی و پیروزى!

و تاریخ همه این ماه‌هاى مکرر است، ماه‌هایی همه مکرر یکدیگر، سال‌هایی تهی و عقیم، قرن‌هایی که هیچ چیز نمی‌آ‏فرینند، هیچ پیامی بر لب ندارند، تنها می‌گذرند و پیر می‌کنند و همین و در این صف طولانی و خاموش، هر از چندى شبی پدیدار می‌گردد که تاریخ می‌سازد، که انسان نو می‌آفریند و شبی که باران فرشتگان خدایی باریدن می‌گیرد، شبی که آن روح در کالبد زمان می‌دمد، شب قدر!

شبی که از هزار ماه برتر است، آنچنان‌که بیست و چند سال بعثت محمد، از بیست و چند قرن تاریخ ما برتر بود. سال‌هایی که آن «روح» بر ملتی و نسلى فرود می‌آید از هزار سال تاریخ وى برتر است. و اکنون، براندام این اسلام اسلکت شده، بر گور این نسل مدفون و بر قبرستان خاموش ما، نه آن روح فرود آمده است، سیاهی و ظلمت و وحشت شب هست، اما شب قدر؟

شبى که باران فرو مى‌بارد، هر قطره‌اش فرشته‌ای است که بر این کویر خشک و تافته، در کام دانه‌اى، بوته خشکی و درخت سوخته‌اى و جان عطشناک مزرعه‌اى فرو مى‌افتد و رویش و خرمی و باغ و گل سرخ را نوید مى‌دهد. چه جهل زشتی است در این شب قدر بودن و در زیر این باران ماندن و قطره‌اى از آن بر پوست تن و پیشانی و لب و چشم خویش حس نکردن، خشک و غبار آلود زیستن و مردن! هرکسى یک تاریخ است. عمر، تاریخ هر انسانی است و در این تاریخ کوتاه فردى، که ماه‌ها همه تکرارى و سرد و بى‌معنى مى‌گذرد، گاه شب قدرى هست و در آن از همه‌ی افق‌های وجودی آدمی فرشته می‌بارد و آن روح، روح‌القدس، جبرئیل پیام‌آور خدایی بر تو نازل می‌شود و آنگاه بعثتى، رسالتى، و براى ابلاغ، از انزواى زندگى و اعتکاف تفکر و عبادت و خلوت فراغت و بلندى کوه فردیت خویش به سراغ خلق فرود‌ آمدنی و آنگاه، درگیرى و پیکار و رنج و تلاش و هجرت و جهاد و ایثار خویش به پیام!

که پس از خاتمیت، پیامبری نیست، اما «هرآگاهی وارث پیامبران است»! آن «روح» اکنون فرود آمده است، در«شب قدر» به سر می‌بریم. سال‌ها، سال‌های شب قدر است، در این شبی که جهان ما را در کام خود فرو برده است و آسمان ما را سیاه کرده است، باران غیبی باریدن گرفته است، گوش بدهید، زمزمه نرم و خوش آهنگ آن را می‌شنوید، حتی صدای روییدن گیاهان را در شب این کویر مى‌توان شنید.

سلام بر این شب، شب قدر، شبی که از هزار ماه، از هزار سال و هزار قرن برتر است، سلام، سلام، سلام، ... تا آن لحظه که خورشید قلب این سنگستان را بناگاه بشکافد، گل سرخ فلق برلب‌هاى فسرده این افق بشکفد و نهر آفتاب بر زمین تیره ما ... و بر ضمیر تباه ما نیز جارى گردد. تا صبح بر این شب سلام!

برگرفته از: خودسازى انقلابى مجموعه آثار ۲ دکتر علی‌ شریعتی

تاریخ و على

اى تاریخ!

مردی که هزار و سیصد سال پیش، نیمه شبهای پنهانی از شهر بیرون می‌آمد و در نخلستان‌های حومه تنها می‌گریست و چون فریاد بر سینه‌اش می‌کوفت و در حلقومش گره می‌خورد و راه نفس را بر او می‌گرفت از بیم گوش‌های پست سر در حلقوم چاه می‌کرد و عقده‌ها را آزادانه می‌گشود و دردها را در چاه می‌ریخت و آسوده می‌شد، و همچون مرغکی که از آشیانش و از میان جوجکانش برگردد، با چینه‌دان خالی باز برای دانه چیدن، دانه‌ی درد چیدن، به شهر ملعون خلیفه برمی‌گشت. هنوز هم تنها است.

ماه، این تماشاچی بی‌درد و بی‌روح که بر پشت بام آسمان نخلستان‌های مدینه مرد را با چشمان سرد و نگاه بی‌تفاوتش می‌نگریست، آسمان، این سنگ سنگین آسیایی که بر سر انسان می‌گردد و خرد می‌کند و هر دانه‌ای که بزرگ‌تر و سخت‌تر است، زودتر و وحشیانه‌تر می‌شکند و له می‌کند همچنان می‌نگرد، همچنان می‌نگرد، و علی را در نخلستان‌های تاریخ، در میان کوچه باغ‌های هر سال و در باغ‌های هر شهر تنها می‌بیند.

اکنون دیگر کسی به علی دشنام نمی‌دهد، نامش را همراه نام خدا و محمد بر مناره معبد اعلام می‌کند و علی که همواره صدای اذان خلیفه را بر این مناره می‌شنیده است، اکنون می‌بیند و هر صبح و ظهر و غروب و شامگاهی نام خویش را از لبان مناره معبد خدا می‌شنود.

و تاریخ با شگفتگی چشم بر این مناره دوخته است، باور نمی‌کند، چگونه مناره مسجدی که در چنگ خلیفه است شب و روز، در قلب شهر، بر سر خلق و در زیر گنبد نیلگون آسمان فریاد می‌زند: من گواهی می‌دهم که علی مولای من، پیشوای من، حجت خدا و امیر بر حق اهل ایمان است. آیا علی پیروز شده است؟

تاریخ چرا لبهایت را به افسوس می‌گزی؟ چرا بر چهره‌ات ناگهان سایه سنگین اندوهی تیره نشست؟ مگر صدای مسجد را نمی‌شنوی؟ هر صبح و ظهر و مغرب و شام نمی‌بینی که لب‌های مناره معبد با نام علی باز می‌شود. موذن را نمی‌بینی که به نام علی که می‌رسد چگونه از دل فریاد می‌کشد چنان‌که مناره مسجد، و در و دیوار مسجد به لرزه می‌افتد؟ نمی‌بینی که نام علی از عمق محراب مسجد برمی‌خیزد و در حلقوم مناره می‌پیچد و در فضا پخش می‌شود؟

اما تو مرددی تاریخ؟

بگو؟ تو بگو که بهتر از هر کسی بر این سرگذشت دردناک آگاهی.

 

ادامه مطلب ...

به غربت امام علی(ع)

مانند تو غریب، زمین و زمان نداشت

انبوه دردهای تو را آسمان نداشت

افسوس با تمام بزرگی، زمین ما

جایی برای ماندن تو در میان نداشت

پیش از تو روزگار، کریمی ندیده بود

بعد از تو سفره‌ی فقرا آب و نان نداشت

محراب مانده بود در آن صبح فتنه خیز

می‌خواست نعره سر دهد امّا توان نداشت

بعد از شهادت تو سخاوت به خاک رفت

دستان مهربان تو را آسمان نداشت

پیش از تو ای بهانه‌ی هر آفرینشی

هستی هنوز هستی خود را گمان نداشت

آری عدالتی که بنا ریخت در جهان

جز کینه از برای علی(ع) ارمغان نداشت

گاهی کنار نخل زمانی کنار چاه

شب‌های سوگ فاطمه(س) چشمت امان نداشت

یا مرتضی، پس از تو جهان تیره روز شد

زیرا بدون تو پدری مهربان نداشت

من خاک را قدم زدم و هیچ جا دلم

جز سایه سار مهر علی سایبان نداشت

شرمنده‌ام، ببخش اگر در رسای تو

شعر خروش، قدرت شرح و بیان نداشت

شاعر: عباس شاه‌زیدی(خروش)

تسلیت شهادت مولا علی(ع)

هنوز می‌شنوم هق هق صدایت را

صدای آن نفس درد آشنایت را

نبرده‌اند ز خاطر، نه آسمان، نه زمین

هنوز بغض نفس‌گیر ناله‌هایت را

هنوز هم شب و ماه و ستاره می‌گردند

به کوچه کوچه‌ی تاریخ، ردّ پایت را

هنوز هم سحر و نخل و چاه، دلتنگ‌اند

شمیم عطر دل‌انگیز ربّنایت را

شنیده‌اند در انبوه بی‌خیالی‌ها

تمام چفت در خانه‌ها صدایت را

کدام کوچه در این شهر خواب ماند و ندید

به دوش خسته‌ی تو کیسه‌ی غذایت را

تو کیستی که ندیده‌ست هیچ مخلوقی

نه ابتدایت را و نه انتهایت را

تو ناشناس‌ترین آیه‌ای که دست خدا

فراتر از ابدیت نهاد پایت را

تو آن نماز پذیرفته‌ای به درگه دوست

که ناامید نکردی ز خود گدایت را

کدام قلّه‌ی سرکش به سجده سر ننهاد

شکوه جذبه‌‌ی پیچیده در ردایت را

در این غروب مه آلود بی‌خدایی و کفر

بپاش بر تن سرد زمین، دعایت را

بیا کمیل بخوان تا دمی دهم پرواز

کبوتر دل سرگشته در هوایت را

در این همیشه که پابند توست هستی من

به عالمی ندهم عشق بی‌فنایت را

چه قدر واژه که آوردم و ندانستم

زبان ندارم از این بیشتر ثنایت را

شاعر: عباس شاه‌زیدی(خروش)

در نعت ائمه اطهار(ع)

و زآن بعد بر آل اطهار او

که پاکیزه خلقند و پاکیزه خو

همه چون علی پیشوای یقین

همه چون علی وارث ملک و دین

همه چون علی فارغ از آب و خاک

همه چون علی نور یزدان پاک

همه چون علی پیشوای امم

همه چون علی مست جام قدم

همه آنچه بینی ز زیبا و زشت

چه رومی نهاد و چه زنگی سرشت

چو کردند از قرب یزدان پاک

توجه بدین عرصه‌ی آب و خاک

امید آنکه در عرصه‌گاه نشور

پس از حشر و نشر اناث و ذکور

به خدام آن زمره راهم دهند

به درگاه ایشان پناهم دهند

چو در جمع آن خیل والا رسم

طفیلی به جنات اعلی رسم

شاعر: یغمای جندقی

در نعت و مدح حضرت امیر(ع)

و زآن پس لآلی ثنای شگرف

که از جان تراود نه از بحر ژرف

نثار ره دست پروردگار

حصار نبی صاحب ذوالفقار

علی ناخدای محیط یقین

علی لنگر آسمان و زمین

علی بهترین نقش کلک امل

علی پرتو آفتاب ازل

علی آنکه می‌روبد از آستین

غبار درش طره‌ی حور عین

زمین ساکن از حلم والای او

فلک سایر از جنبش رای او

به بزم اندرش مهر کمتر خدم

به رزم اندرش ماه طوق علم

زمین چارطاقی ز ایوان اوست

فلک گردبادی ز جولان اوست

پناه امم رهنمای سبل

پس از پاک یزدان خداوند کل

خطا گر ز یزدان جدا دانمش

خطای دگر گر خدا خوانمش

مصور چو تمثال او زد رقم

بدان خوش رقم راند جف القلم

شاعر: یغمای جندقی

دیدار با شماست!

سر گشتگان وادی پندار را بگوی:

آن روز می‌رسد

کز خاوران ستاره‌ی احمد شود بلند

وز هر کرانه بانگ محمّد شود بلند

در پرتو ستاره‌ی سرخ محمّدی

از آب‌های گرم

تا خِطّه‌های سرد

از بیشه‌های سبز

تا سرزمین سرخ و سپید و سیاه و زرد

از ماوراء گنگ

تا خطّه‌ی فرنگ

از شهر بندِ نام

تا دور دستِ ننگ

در قعر درّه‌ها

بر بام کوه‌ها

آوای پر صلابت توحید پر شود

آنگونه پر نهیب

و آنگونه پر شکوه

کز هیبتش قوایم عالم خبر شود

ای شب گرفتگان!

این شام، صبح گردد و این شب سحر شود

آن روز بنگری

در بزمگاه خاک

جام شراب در کف کاووس و جم نماند

بالای کس به محضر فرعون، خم نماند

گنجورِ زر مدار چنین محتترم نماند

بیند دو چشم تو

کز تند باد حادثه و خشم مومنان

بر خاک ما نشانه ز کاخ ستم نماند

در آن طلوع نور

تندیس‌های کفر

اندام‌های شرک

در زیر دست و پاست

این وعده‌ی خداست

دیگر در آن زمان

در خطّه‌ی عرب

اسلام تابناک

در چنگ اقتدار خدایان نفت نیست

دیگر تبار فکری «سفیان» و «بولهب»

بر پهندشتِ خاک عراق و حجاز و شام

سروَر نمی‌شود

دیگر به دست سودپرستان فتنه جوی

خاک عزیز مکّه مسخّر نمی‌شود

در مهبط پیام خداوند ذوالجلال

هر غول شرک، تالیِ قیصر نمی‌شود

دیگر در آن زمان

قرآن غریب نیست

اسلام سربلند

بازیچه‌ی منافق مردم فریب نیست

در یک طلوع صبح

خفّاش‌های تیره دل و کور چشم شب

از بیم انتقام به هر غار می‌خزند

آن روز می‌رسد که صلای محمّدی

از هر گلوی پاک

پر جوش و تابناک

بالا رود ز خاک

این وعده‌ی خداست

این مژده‌ی نجات غلامان و برده‌هاست

در آن طلوع سرخ

تیغ برهنگان

بر فرق پادشاست

جان ستمکشان

از رنج‌ها رهاست

ای همرهان! بشارت قرآن دروغ نیست

این وعده‌ی خداست

دل هم بر آن گواست

ای شب گرفتگان!

خود مژده از منست

دیدار با شماست.

مهدی سهیلی- فروردین 1364

تبریک ماه مبارک رمضان

رسول خدا صلى الله علیه و آله:

براى هر چیزى زکاتى است و زکات بدن‌ها روزه است

حلول ماه مبارک رمضان مبارک باد

تبریک میلاد امام زمان(عج)

کاش می‌شد در میان لحظه‌ها، لحظه‌ی دیدار را نزدیک کرد.

میلاد نـور مبارک


یادی از دکتر علی شریعتی


اگر تنهاترین تنهایان شوم، باز خدا هست

او جانشین همه نداشتن هاست

نفرین‌ها و آفرین‌ها بی‌ثمر است

اگر تمامی خلق گرگ‌های هار شوند

و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد

تو مهربان جاودان آسیب ناپذیر من هستی

ای پناهگاه ابدی

تو می‌توانی جانشین همه‌ی بی‌پناهی‌ها شوی

یادش گرامی و روحش شاد

تبریک میلاد خجسته‌ی امام حسین


سوم شعبان، ولادت فرخنده مهتر جوانان بهشت و آموزگار شهادت،

حضرت حسین بن علی علیه السلام

مبارک و خجسته باد.

تبریک میلاد امام علی



سکان زمین و آسمان است علی

سلطان همه جهانیان است علی

گلواژه‌ی منشق از علی اعلاست

سرچشمه‌ی فیض بی‌کران است علی

میلاد مظهر علم، عزت، عدالت، سخاوت و شجاعت، اسدالله الغالب، علی بن ابیطالب(ع)،

مبارک باد.

ابوتراب

ابوتراب به معناى پدر خاک، یا دمساز خاک، یا پدر و رئیس خاکیان است.

شاعر بزرگ، شیخ کاظم ازرى رحمه الله گوید:

لم تکن هذه العناصر الا

من هیولاه حیث کان أباها

این عناصر(چهارگانه) از ماده او به وجود آمده‏اند، زیرا که او پدر عناصر است.

شاعر توانا عبد الباقى افندى مصرى رحمه الله گوید:

یا أبا الاوصیاء انت لطه

صهره و ابن عمه و اخوه

ان الله فى معانیک سرا

اکثر العالمین ما علموه

انت ثانى الآباء فى منتهى الدور

و آباؤه تعد بنوه

اى پدر اوصیا، تو داماد عموزاده و برادر طاها(پیامبر خدا) هستى

خدا را در وجود تو اسرارى است که بیشتر مردم عالم نمى‏دانند

تو در آخر دایره وجود(در قوس صعود) آن دومین پدر هستى که پدرانش فرزندان او به حساب مى‏آیند.

شیخ علاء الدین سکتوارى در محاضرة الأوائل(ص 113)گوید: نخستین کسى که به کنیه «ابوتراب» نامیده شد على بن ابى طالب است،این کنیه را رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم، به او داد آنگاه که دید او بر روى زمین خوابیده و خاک بر پهلوى او نشسته است، از روى لطف و مهربانى به او فرمود: برخیز اى ابوتراب. و این محبوبترین القاب او به شمار مى‏رفت، و از آن پس، به برکت نفس محمدى این کرامتى براى او گردید، زیرا خاک خبرهاى گذشته و آینده تا روز قیامت را براى او باز مى‏گفت.

عبایة بن ربعى گوید: به عبدالله بن عباس گفتم: رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از چه رو على علیه السلام را ابوتراب نامید؟ گفت: از آن رو که على علیه السلام صاحب زمین و حجت خدا بر اهل آن پس از رسول خداست، و بقاى زمین و آرامش آن به اوست، و از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم مى‌فرمود: چون روز قیامت شود و شخص کافر پاداش و نزدیکى و کرامتى را که خداى متعال براى شیعیان على آماده نموده ببیند گوید: «اى کاش من ترابى بودم» یعنى کاش از شیعیان على(ابوتراب) بودم، و این است معناى این آیه که کافر گوید: کاش من تراب(خاک) بودم.

علامه مجلسى رحمه الله در بیان این جمله گوید: ممکن است ذکر آیه در اینجا براى بیان علت دیگرى در نامگذارى آن حضرت به ابوتراب باشد، زیرا شیعیان او به جهت تذلل بیش از اندازه و تسلیم بودن در برابر فرمان‌هاى حضرتش تراب نامیده شدند، چنان‌که در آیه کریمه آمده، و چون آن حضرت صاحب و پیشوا و زمامدار آنهاست، ابوتراب نام گرفته است.

تسلیت شهادت حضرت زهرا(س)

 

دل خورشید محک داشت؟ نداشت!

یا به او آینه شک داشت؟ نداشت!

آسمانی که فلک می‌بخشید احتیاجی به فدک داشت؟ نداشت!

غیر دیوار و در و آوارش، شانه‌ی وحی کمک داشت؟ نداشت!

مردم شهر به هم می‌گفتند در این خانه ترک داشت؟ نداشت!

شب شد و آینه‌ی ماه شکست! دست این مرد نمک داشت؟ نداشت!

تو بپرس از دل پرخون غمت! چهره‌ی یاس کتک داشت؟ نداشت! نداشت! نداشت! ...

تبریک سال نو


ماه من چهره برافروز که آمد شب عید

عید بر چهره‌ی چون ماه تو می‌باید دید

نوبت سال کهن با غم دیرینــه گذشت

سال نو با طرب و غلغله و شوق دمید

سال نو مبارک

یعسوب الدین

آن حضرت را یعسوب الدین و یعسوب المؤمنین نامیده‏اند، زیرا یعسوب ملکه زنبوران عسل است که از همه قوى‏تر و هوشیارتر است، بر در کندو مى‏ایستد و هر زنبورى که عبور مى‏کند دهانش را مى‏بوید، اگر بوى بدى از او بشنود مى‏فهمد که از گیاه بدى استفاده کرده،پس او را دو نیم مى‏کند و بر دو کندو مى‏افکند تا زنبورهاى دیگر عبرت گیرند. علی علیه السلام نیز بر در بهشت مى‏ایستد و دهان مردم را مى‏بوید، هر کسى را که بوى دشمنى خود از او بشنود در آتش دوزخ مى‏افکند.

الانزع البطین

انزع از ماده «نزع» است به معناى کسى که موى جلوى سر او ریخته باشد، و نیز به معناى کنده شدن و بریده شدن از چیزى است از جمله از شرک و گناه.

بطین از «بطن» است به معناى کسى که شکم بزرگ دارد، و نیز کسى که باطنش از علم سرشار است.

رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: اى على، خداوند تو را و خاندان و شیعیان و دوستان شیعیان تو را آمرزیده است، پس مژده باد تو را که تو انزع بطین هستى، از شرک بریده‏اى و از علم سرشارى.

علامه سبط ابن جوزى گوید: او را بطین گویند، زیرا باطنش سرشار از علم بود، او خود مى‏گفت: «اگر برایم بالشى تا کنند(بر آن نشینم و) همانا در تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم برابر یک بار شتر مطلب گویم»، و او را انزع گویند، زیرا از شرک بریده بود.

ابن اثیر گوید: در وصف امام علی آمده که او انزع بطین بود. آن حضرت موى جلو سرش ریخته بود. و گویند: معنایش آن است که او از شرک بریده بود و باطن او از علم و ایمان سرشار بود.

ابن منظور گوید: تازیان ریختگى موى جلوى سر را دوست مى‏دارند، و چنین کسى را به فال نیک مى‏گیرند.

زبان حال حضرت رباب

علی سینمده کی دیرناق یاراسی خاطرینه

بیر آزدا یات سحرون ماجراسی خاطرینه

سوسوزلار الده سو جامی دیلینده یا عباس

دخیل درگه اولوبلار سخاسی خاطرینه

سوسوزلارین چوخی دائم بو دور و برده گزور

گچولّه صاق صولا سو ماجراسی خاطرینه

خیال ایدولّه سو اولسا فقط بو خیمه‌ده وار

سویی ربابه ویرللر بالاسی خاطرینه

اوغول بو سوزلره باعث فقط سوسوزلقدی

همیشه درد سیزیلدار دواسی خاطرینه

خجالتی سنون عباس عمون چکور آرادا

گیدوب اوزاقدا گزور ئوز حیاسی خاطرینه

فقط رقیّه باجوندور گلوب گیدن یانوا

ئوزین هلاک ایدور ئوز دلرباسی خاطرینه

و بیرده سس اوجالاندا گلولّه عمّه‌لرون

توکولّه گوزیاشی قارداش بالاسی خاطرینه

گرگ سکینه‌نون آغوشینه ویرم سنی‌ده

دخیل درگه ایده ئوز آناسی خاطرینه

دیه عمو آنامون چاره‌سی گیدوب الدن

گوزین تیکوب الوه التماسی خاطرینه

او خالی مشک‌لره دقّتیله بیر باخسان

و لو اولا ایکی قطره شفاسی خاطرینه

توکک بوغازینه راحت گیدوب گله نفسی

ربابون آه دل بینواسی خاطرینه

بالق تک آغزوی تزتز آچوب چخاتما دیلون

ئورگیمون بو ساغالماز یاراسی خاطرینه

من آلتی آی سنه صود ویرممیش غذا یمدیم

باغشلا بو گجه نی غم هواسی خاطرینه

یقین فراتیده ناله ایدور سوسوزلقوا

یاتانموسن او فراتون صداسی خاطرینه

فرات سهلیدی داغ داش یانار سنون حالوا

بو لشگرون عمل نارواسی خاطرینه

چوخ ایستورم آنالار ایچره تک رباب آنووی

بیر امتحان ایده‌لر، مدّعاسی خاطرینه

گوزوم پیاله سینه بیر پیاله سو ویره‌لر

ویرم بو گوزلروی عمرون بقاسی خاطرینه

شاعر: استاد منزوی

سلام بر محرم

 

اردوی محرم به دلم خیمه به پا کرد

دل را حرم و بارگه خون خدا کرد

تسلیت شهادت امام علی

 

بر روح تمام شیعیان تیغ زدند

بر مردترین مرد جهان تیغ زدند

خورشیدبه سینه، ماه برسر می‌زد

انگاربه فرق آسمان تیغ زدند

سالروز شهادت امام علی(ع) تسلیت باد